فارسی هشتم -

🙂 🙃

فارسی هشتم.

سلام خوبین فردا امتحان فارسی دارم از فصل ۱ تا فصل هفت خیلی استرس دارم ممنون میشم کسی که امتحانشو داده عکس برگه امتحانی یا سوالاتو بفرسته 🥲 تاج میدم

جواب ها

جواب معرکه

در اینجا چند نمونه سوال از درس‌های ۱ تا ۷ فارسی پایه هشتم برای شما آورده‌ام: ▎درس ۱: 'تجربه‌های شیرین' 1. سوال: مضمون اصلی شعر «تجربه‌های شیرین» چیست؟ 2. سوال: شاعر چگونه احساسات خود را در این شعر بیان کرده است؟ مثال بزنید. ▎درس ۲: 'پندهای حکیمانه' 3. سوال: یکی از پندهای حکیمانه را که در این درس آمده است، بیان کنید و توضیح دهید که چه پیامی دارد. 4. سوال: چه ویژگی‌هایی باعث می‌شود که یک پند به یاد ماندنی باشد؟ ▎درس ۳: 'گفت و گو' 5. سوال: در این درس، گفت‌وگو چگونه به پیشرفت داستان کمک می‌کند؟ 6. سوال: یک نمونه از گفت‌وگوی موثر را از متن درس پیدا کنید و تحلیل کنید. ▎درس ۴: 'قصه‌های کهن' 7. سوال: یکی از قصه‌های کهن را که در این درس آمده است، خلاصه کنید. 8. سوال: شخصیت‌های اصلی قصه چه ویژگی‌هایی دارند و چگونه بر روند داستان تأثیر می‌گذارند؟ ▎درس ۵: 'داستان‌های عبرت‌آموز' 9. سوال: یکی از داستان‌های عبرت‌آموز را نام ببرید و پیام آن را توضیح دهید. 10. سوال: چگونه می‌توان از داستان‌های عبرت‌آموز در زندگی روزمره استفاده کرد؟ ▎درس ۶: 'شعر و شاعری' 11. سوال: ویژگی‌های یک شعر خوب را نام ببرید. 12. سوال: یکی از شاعران مشهور ایرانی را معرفی کنید و دربارهٔ سبک شعری او توضیح دهید. ▎درس ۷: 'زبان و ادبیات فارسی' 13. سوال: اهمیت یادگیری زبان و ادبیات فارسی چیست؟ 14. سوال: چند مورد از تأثیرات زبان فارسی بر فرهنگ ایرانی را نام ببرید.
امیدامینی

فارسی هشتم

امیدامینی: بسم الله الرحمن الرحیم با سلام همه ی دانش آموزان گرامی متن زیر را بعد از مطالعه در دفتر بنویسید و تمرین کنید و به سوالات ارسالی پاسخ دهید سپس برای تکلیف هفته پیش رو به همراه بقیه تکالیف با خود داشته باشید تا در کلاس بررسی کنیم. به دانش آموزانی که در انجام درست آن ها تلاش کرده اند بازخورد مثبت داده می شود. 🔹🔶🔹🔶🔹🔶🔹🔶🔹🔶🔹🔶🔹        👈نکات دستور و زبانی پایه هشتم👉 ۱_ مترادف: به کلمه هایی گفته می شود که معنی و مفهوم یکسانی دارند و می توان به جای یکدیگر استفاده کرد. مانند: پیمودن: رفتن افسوس: حسرت بوم: جغد ------------------ ۲_متّضاد : به کلمه هایی گفته می شود که از نظر معنی ومفهوم مخالف هم هستند. مثال: سهل# دشوار تاریک# روشن خواب# بیدار نکته :با اضافه کردن (با ،بی) می توان کلمه های متضاد ساخت. مانند: با ادب -> ادب -> بی ادب _ ۳_ مُتشابه، هم آوا : به کلمه هایی می گویند که ازنظر تلفظ یکسان هستند اما ازنظرمعنی و شکل املایی با هم فرق دارند. خوار -> کم ارزش خار -> تیغ گل یا خاشاک سد -> دیواری برای جمع کردن آب صد -> عددی در ریاضی ثواب -> پاداش صواب -> درست ------------------- ۴_ هم خانواده: به کلمه هایی می گویند که ازیک ریشه گرفته شده باشند وحرف های اصلی آن کلمه، در کلمه های هم خانواده اش پشت سرهم بیاید. مانند: رابطه – مربوط - ارتباط عجله – عجول – تعجیل ظالِم: ظُلم، مَظالِم، مَظلوم، ظُلُمات، ظُلمَت مسائل: مسئله، سؤال، سائِل و.. شاهد: شهید، شُهدا، مشهد و... ظاهِر: تظاهُر، مُتَظاهر، مَظاهر، ظَواهِر، مَظهَر، ظُهورو.. مُتَعال: تَعالی، مُتَعالی، عالی، اعلا، عُلیا و...   جماعت: جُمعه،جامِع، اجتماع، جمیع، مجتمع، جوامع و... نکته* در فعل ها، بن فعل، چه بن ماضی و چه بن مضارع می تواند به عنوان هم خانواده به کار رود. مانند: دانش، دانا، دانشمند، نکته دان، دانش آموز روان: رفتار، روش، رفته، رونده و دیدار: بینا، بینش، دیده، دیده بان، بیننده و ... *نکته: کلمه های هم خانواده ازنظرمعنا به هم نزدیک هستند ودربیشتر مواقع حداقل سه حرف مشترک دارند. *نکته: در فارسی کلمه هایی که از یک ریشه فعل گرفته شده باشند نیز با هم، هم خانواده اند. ------------------- ۵_ بدل: بدل جانشین نقش های اصلی و فرعی در جمله است زمانی که خود آن نقش ها نیز در جمله موجود باشند. بدل اسم ما قبل خود را روشن تر توصیف می کند تا شناخت آن میسر باشد. نکته: بدل میان دو ویرگول قرار می گیرد. مثال: حافظ، شاعر بزرگ ایرانی، در شیراز می زیست. 🔔🔔🔔🔔 نکته: حذف بدل درمعنی جمله خِلَلی ایجاد نمی کند. ------------------- 🔶آشنایی با چند اصطلاح در نوشته ها🔶 ۱- ﻃَﻨْﺰ: ﺷﻌﺮ ﯾﺎ ﻧﺜﺮﯼ ﺑﻪ ﻇﺎﻫﺮ ﺧﻨﺪﻩﺁﻭﺭ ﮐﻪ ﺑﯿﺎﻧﮕﺮ ﻣﺸﮑﻼﺕﺟﺎﻣﻌﻪ ﯾﺎ ﻋﯿﺒﯽ ﺑﺎﺷﺪ. ۲- ﻫَﺠْﻮْ: ﺷﻌﺮ ﯾﺎ ﻧﺜﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻟﻔﺎﻅ ﻧﺎﭘﺴﻨﺪ ﻗﺼﺪ ﺍﻫﺎﻧﺖ ﯾﺎ ﺑﯽﺣﺮﻣﺘﯽ ﺑﻪ ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺎﺷﺪ. ۳- ﻫَﺰْﻝ: ﺷﻌﺮ ﯾﺎ ﻧﺜﺮﯼ ﮐﻪ ﻫﺪﻓﯽ ﺟﺰ ﺧﻨﺪﺍﻧﺪﻥ ﻭ ﺷﻮﺧﯽ ﻭ ﺳﺮﮔﺮﻣﯽنداشته باﺷﺪ. ۴- ﺭُﻣﺎﻥ: ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺑﻠﻨﺪ. ۵- ﻧﻮﻭِﻝ: ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﮐﻮﺗﺎﻩ. ۶- ﻓﺎﺑْﻞ: ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ. ۷- ﮐُﻤِﺪﯼ: ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﯾﺎ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺷﺎﺩﯼ ﺁﻓﺮﯾﻦ ﺑﺎﺷﺪ. ۸- ﺗِﺮﺍﮊِﺩﯼ: ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﯾﺎ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﯿﺎﻧﮕﺮ ﺣﺎﻻﺕ ﻏﻢ ﻭ اندوه ﻭ ﺷﮑﺴﺖ ﻫﺎﯼ ﯾﮏ ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ ﯾﺎ ﺷﺨﺼﯿﺘﯽ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺎﺷﺪ. ۹- ﺩِﺭﺍﻡ: ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﯾﺎ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺷﮑﺴﺖ ﻫﺎ ﻭ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖهای ﺗﻠﺦ ﻭ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﺎﺷﺪ. ۱۰- ﺩَﺧْﻞ: ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪﺍﯼ ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﺍﻓﺰﻭﺩﻩ ﺷﻮﺩ. ۱۱-  ﺗَﺼَﺮُّﻑ: ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﻧﻮﺷﺘﻪﺍﯼ ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ ﺷود. ------------------- مصراع (مِصرَع): در لغت به معنیِ «یک لنگۀ در» و در اصطلاح به کوتاه ترین پارۂ سخنِ موزون که نیمی از یک بیت است گفته می شود. نابرده رنج، گنج میسّر نمی شود (مصرع اول) مزد آن گرفت جان برادر  که کار کرد (سعدی)    (مصرع دوم) بیت: در لغت، به معنی «خانه» است و در اصطلاح، حدّاقل ِ شعر است که از دو مصرع تشکیل می‌شود. مانند: ای نام تو بهترین سرآغاز //بی نامِ تو نامه کی کنم باز (بیت) قافیه: به کلماتی می گویند که آهنگ و حرفِ آخرشان یکی باشد و در پایانِ هر مصرع قرار می گیرند. ای یاد تو مونس روانم جز نام تونیست بر زبانم ردیف: هرگاه، یک یا چند کلمه یا عبارت و یا جمله عیناً، در آخر همۀ اشعار، پس از قافیه تکرار شده باشد، آن را ردیف می گویند: ای  عقلِ  مرا  کفایت از  تو جُستن زِ من و هدایت از تو ردیف(از تو) آوردنِ ردیف درشعر، اختیاری است؛ یعنی، بعضی ازشعرها دارایِ ردیف هستند و بعضی ها بدون ردیف می باشند. در مورد ردیف باید توجّه داشت که: کلماتی می توان ردیف گرفت که علاوه بر اینکه عیناً مثل هم باشند، باید دارایِ یک معنی نیز باشند. در غیر این صورت باید آنها را  قافیه حساب کرد. به طورِ کلّی، ردیف باید به یک شکل و یک معنی باشد. 🔔روش پیدا کردن جمله ها:🔔 تعداد جمله ها= شبه جمله+ فعل های حذف شده+ فعل های موجود تعریف شبه جمله: کلمه یا عبارتی که شبیه به جمله بوده و در شمارش تعداد جمله، یک جمله به حساب می آید. *نکته: شبه جمله به دو قسمت اصوات و منادا تقسیم می شود. 1- اصوات: به کلمه هایی می گویند که برای یکی از عواطف انسانی به کار می روند. مثلاً وقتی بیماری می گوید:« آه » با همین یک کلمه همۀ درد و رنج خود را بیان می کند. *نکته: مهم ترین اصوات عبارتند از: (به به ! آه! آفرین! دریغا! خوشا! افسوس! آخ! وای!مرحبا!) نکته: اصوات جانشین جمله های تعجّبی یا عاطفی هستند. 2- منادا: هرگاه بعد از حرف ندا مانند: ( ای، یا، ایا، الف ندا، ایّها) اسمی بیاید. منادا نامیده می شود و می توان آن را یک جمله به حساب آورد. مانند: حافظا = ای حافظ (یک جمله) ای یاران بیایید تا با هم برویم. (سه جمله) حرف ندا   منادا  یک جمله   یک جمله *نکته: از میان حروف ندا ، فقط (ای) می تواند به تنهایی یک شبه جمله باشد به شرطی که در اوّل عبارت باشد و بعد از آن در معنی، کلمه های کسی یا کسی  که اضافه شود. مانند: ای نام بهترین سر آغاز ای کسی که نام تو بهترین سر آغاز است. اکنون این بیت از چند جمله تشکیل شده است؟ برو شیر درّنده باش ای دَغَل مینداز خود را چو روباه شَل توجه: برو /باش/مینداز 3 فعل ای(حرف ندا) دغل(منادا) یک شبه جمله پس در کل کل چهار جمله است. البته می توان آن را طبق رابطه ای که برای محاسبه تعداد جمله ها بود به این صورت بیان نمود. تعداد جمله ها= شبه جمله+فعل های حذف شده+فعل های موجود        4 =  (1) +    (0)   +  (3) نه در کوه سبزی نه در باغ شَخ( مخفف شاخه) ملخ بوستان خورد و مردم ملخ توجه: نه در کوه سبزی (ماند) نه در باغ شخ(ماند)ملخ بوستان خورد و مردم ملخ (خوردند) این 3 فعل حذف شده اند. تعداد جمله ها= شبه جمله+فعل های حذف شده+فعل های موجود        (4)  =  (0) +   (3)   +   (1) نان خود خوردن و نشستن به که کمر زرّین بستن و به خدمت ایستادن توجه: این عبارت فقط یک جمله است که البتّه فعل آن هم حذف شده است فعل حذف شده (است ) می باشد. نان خود خوردن و نشستن بهتر است از کمر(بند) زرّین بستن و به خدمت ایستادن نکته: کلمه هایی مانند « خوردن /نشستن/بستن/ایستادن» همگی مصدر هستند که هنگام شمارش ّجمله به حساب نمی آیند. نکته: اگر بعد از فعلِ یک جمله (واو) یا (یا) قرار بگیرد و بعد از (واو) یا (یا) کلمه ای دیگر بیاید، آن کلمه به خودی خود یک جمله به حساب می آید.مانند: او رفت و خواهرش = او رفت و خواهرش (نیز رفت) او بگوید یا بهرام=او بگوید یا بهرام(بگوید)            ❄️نکته آموزشی❄️ روش ساختن بن ماضی و بن مضارع مثلا: خوردنی ۱. به دست آوردن مصدر کلمه (خوردن) ۲. حذف نون پایانی کلمه (خورد) = بن ماضی ۳. امری کردن فعل مورد نظر (بخور) ۴.حذف نشانه ب ابتدای کلمه (خور)= بن مضارع تذکر: در صورت حذف نشانه (ب) ابتدای کلمه، اگر حرف (ی) بیاید آن هم حذف می شود. مثال: آمد ، بیا -> آ -> که موقع اضافه کردن شناسه (ی) میانجی می آوریم . آیم، آیی، آید ____      ✏️چند آرایه ادبی✏️ ضَربُ المَثَل(تَمثیل): سُخَنی که در میان عُموم مردم معروف شده و در بَردارندۂ نکته یا لطیفه یا پندی باشد. (دربارۂ نیکی کردن)تو نیکی می کُن و دَر دِجله اَنداز/ که ایزَد دَر بیابانَت دَهَد باز (دربارۂ دوستی): دوست آن باشد که گیرَد دست دوست/ دَر پریشان حالی ودَرماندِگی  (سعدی) (امیدواری): دَر نااُمیدی بَسی  اُمید است پایانِ شَبِ سیه سِپید است (نظامی گنجَوی)  (نداشتنِ غرور): آینه چون نقشِ تو بنمود راست/ خودشِکن آیینه شِکستن خَطاست (نظامی گنجَوی) (دربارۂ کار بیهوده کردن): (زیره به کرمان می برد چُغُندَر به هَرات) (آب در هاوَن کوبیدَن) (دربارۂ صبر و بردباری داشتن): گر صبر کُنی زِ غوره حَلوا سازی  یا «صبر و ظَفَر هر دو دوستانِ قدیم اند/ بر اثرِ صبر  نوبتِ ظَفَر آیَد» تَخَلُّص: به اسم شاعری یک شاعر، تخلّص می گویند که معمولاً در بیت آخر یا یک بیت مانده به آخر می آید. مثال: سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی/ عشق محمد بس است و آل محمد (سعدی: تخلّص) کنایه به جملات زیر توجه کنید تنها همان رتبه های بالا را وعده بگیر و مابقی را نقداً خط بکش. با حال پریشان  پرسیدم: پس چه خاکی بر سرم بریزم؟ در جمله های بالا دو عبارت مشخص شده دارای دو معنی نزدیک و دور هستند اما معنی دور آنها مورد نظر است. خط بکش در اصطلاح یعنی نادیده بگیر و چه خاکی به سرم بریزم یعنی چه کار باید بکنم در جمله های ذکر شده این معانی دور مورد نظر است و معانی نزدیک و واقعی مقصود نویسنده را نمی رساند و به این کاربرد کنایه می گویند. مثال هنوزم از دهانت بوی شیر می آید: بوی شیر کنایه از خردسال بودن هست. تشخیص(جان بخشی) هرگاه صفات انسان را به غیر جاندار ربط بدیم از تشخیص استفاده کردیم مثال: به جای اینکه بگوییم، من این کتاب را می خوانم. بگوییم: این کتاب من را به خواندنش دعوت می کند. نکته: اگر اشیا  یا موجودات غیر انسان  را با حرف (ای) مورد خطاب قرار دهیم، مانند: ای ماه امشب چه غمگینی! نیز آرایه تشخیص دارد. کلمات چند شکلی: در زبان فارسی کلمه هایی وجود داردکه چند شکل شبیه به هم دارند و از آنها در موقعیّت های مختلف استفاده می شود: هوشیار: هشیار آینه: آیینه پرهیزکار: پرهیزگار اِفریقا: آفریقا پیامبر: پیغامبر سپید: سفید «معنای واژه با  تشدید و بدون تشدید» در زبان فارسی، برخی از واژه ها، شکل نوشتاری یکسانی دارند امّا درتلفّظ ومعنا با یکدیگر متفاوت اند. (در واقع برخی از کلمه ها تنها با گرفتن تشدید معنی و تلفّظ شان تغییر می کند.) آنچه باعث تشخیص تفاوت بین این کلمه ها می شود، کاربرد این واژه ها در جمله است. نشانۀ دیگری که در تشخیص درست آنها به ما کمک می کند، وجود نشانه «تشدید» است. مُقدّم: گرامی داشتن، برتر بودن مَقدَم: قدم گذاشتن قوت: وعدۂ غذایی/ قُوَّت: نیرو، توان مُسلِم: مُسلمان/ مُسَلَّم: قطعاً، حتمی مَسکَن: خانه، منزل/ مُسَکِّن: آرام بخش مُعین: کمک، یاری، فریاد رَس/ مُعَیَّن: مشخّص، تعیین شده مُبین: آشکار/ مبیّن: بیان شده کلمات هم نویسه: کلماتی که دارایِ املایِ یکسانی هستند ولی از لحاظِ تلفّظ ومعنی هیچ ارتباطی با هم ندارند. مانند: حُسن: خوبی/ حَسَن: نیکو قَمَری: منظور ماهِ قمری/ قُمری: نوعی پرنده شُکر: سپاس گذاری، تشکّر/شِکَر: شکرِ خوراکی کِرم: نوعی حیوان/ کَرَم: بخشش، بزرگواری واج آرایی (نغمۀ حروف): هر گاه یک حرف چندین بار برای تاًکید تکرار شود. مثال: جان بی جمال جانان میل جهان ندارد هر کس که این ندارد حَقّا که آن ندارد (واج آرایی با تکرار صامت «ج») رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود (واج آرایی با تکرار صامت «س») تکرار: هرگاه یک یا چند کلمه بیش از یک بار در شعر یا نثر بیاید به طوری که بر زیبایی سخن یا شعر بیفزاید. مثال: از دَر  دَر آمدی و من اَز خود به دَر شُدم گویی کَزین جَهان به جَهان دِگر شدم ( تکرار واژۂ « در» و «جهان») تَضاد (طِباق، مُتَّضاد ، مُخالف) : دو کلمه از نظر معنی، مُخالف همدیگر باشند مثال: شاه وگدا به دیده دریادلان یکیست پوشیده است پست وبلند زمین درآب        📌بن – شناسه📌 ساختمان هر فعل دارای دو جزء است: بن – شناسه بن چیست؟ بخشی از فعل که مفهوم اصلی آنرا در بر دارد و در همۀ ساختهای فعل ثابت است و تغییر نمی کند. مثال: نوشتم، نوشتی، نوشت نوشتیم، نوشتید، نوشتند می بینیم که جزء 'نوشت' در همۀ آنها تکرار شده و ثابت است. و یا در افعال: می نویسم، می نویسی، می نویسد  می نویسیم، می نویسید، می نویسند جزء ' نویس' ثابت است و تکرار شده. بنابر این جزء نوشت و نویس بن هستند. انواع بن: 1-  بن ماضی: برای ساختن انواع فعلهای ماضی، فعل آینده و بعضی اسمها و صفتها به کار می رود. مثال: رفتم، می رفتم، رفته بودی، خواهیم رفت، رفتار، رفته و... 2- بن مضارع: برای ساختن انواع فعلهای مضارع، فعل امر، فعل نهی و برخی اسمها و صفت ها به کار می رود. مثال: می روم، بروند، برو، نرو، روان، روش، رونده و... نکته: بن ماضی و بن مضارع از مصدر به دست می آیند. مصدر چیست؟ مصدر، ریشه اصلی فعل است  که همیشه با حرف (ن) خاتمه می یابد و فقط مفهوم انجام کار را می رساند. به کلمات زیر دقت کنید: رفتن، دیدن، شنیدن، رسیدن، افتادن، پرسیدن، گرفتن و... چه مفهومی در می یابید؟ آیا مشخص است که چه کسی و در چه زمانی کار انجام شده؟ همه کلمات بالا مصدرند. طریقه به دست آوردن بن ماضی: 1- اگر از مصدر، حرف (ن) را برداریم، بن ماضی به دست می آید. مثال: رفتن: رفت/ پرسیدن: پرسید 2- اگر بخواهیم بن ماضی را در فعل ماضی، مضارع و یا آینده پیدا کنیم، راحت ترین راه این است که اول مصدر فعل را پیداکنیم. چگونه؟ مثال می زنم. وقتی می شنوید: 'می سازند' به ذهن خودتان رجوع کنید، این فعل چه کاری را می رساند؟ ساختن. (ساختن مصدر است.) حالا (ن) را از آن بردارید: ساخت= بن ماضی است. دانستن: دانست/ نشستن: نشست می خوانیم: خواندن/ خواند بدوزد: دوختن/ دوخت روش مشخص کردن بن مضارع: ابتدا مصدر فعل را به روش قبل پیدا می کنیم. مثال: ساخته بودید-> ساختن/ بشناسم-> شناختن حالا فعل امر آنرا پیدا می کنیم. به این ترتیب که در ذهن خود دستور انجام آن کار را می‌دهیم. اگر به کسی دستور ساختن بدهید چه می گویید؟ بساز= فعل امر است. حالا حرف (ب) را از آن حذف می کنیم: ساز= بن مضارع است. ریختن: بریز= ریز/ کاشتن: بکار= کار انداختن: بینداز= انداز/ شنیدن: بشنو= شنو شناسه ( نهاد اجباری): شناسه یعنی وسیله شناختن شخص فعل، اینکه ما بدانیم چه کسی انجام دهندۂ کار است؟ شناسه بخشی از ساختمان فعل است که در ساختهای مختلف فعل  ثابت نیست و تغییر می کند و به وسیلۀ آن می فهمیم کنندۂ کار کیست چندم شخص مفرد یا جمع است. شناسه ها عبارتند از: -َم - ی - -َد / یم - ید - -َند (می روم، می روی، می رود، می رویم، می روید، می روند) -َم = من/  ی= تو/ -َد = او یم = ما / ید = شما / -َند = آنها - ایشان مُخَفَّف: شاعِر گاه کلمه ها را به شکلِ کوتاه شده یا «مُخَفَّف» در شعر می آورد، گاهی نیز به خاطِر وزنِ شعر مجبوراست که کلمبه ها را مُخَفَّف کند. مانند: روبه -> روباه گر -> اگر گَرَت پایداری است در کار ها یکی روبهی دید بی دست و پا -----------------       🔷طرز پیدا کردن مصدر🔷 هرگاه کلمه ای(فعل، اسم، صفت و قید) را به ما دادند که مصدر آن را پیدا کنیم به کلمۀ داده شده خوب دقّت کرده و سؤال زیر را در مورد آن مطرح می کنیم: این کلمه بر چه کار یا حالتی دلالت می کند؟ مثلاً برای پیداکردن مصدر کلمۀ ‹آموزگار› که صفت است اوّلین کاری که می کنیم سؤال بالا را از آن می پرسیم: کلمۀ ‹آموزگار› بر چه کاری دلالت می کند؟ جواب: آموختن است. پس مصدر ‹آموزگار› کلمۀ ‹آموختن› است. اگر متوجه شده باشید ‹آموختن› به فعل شباهت دارد و با ‹ن› پایان یافته است. پس در واقع، آموختن یک مصدر است. توجّه کنید که مصدر، یک یا چند حرف از خود را در کلمۀ مورد نظر قرار می‌دهد چنانکه ‹آموختن› در کلمۀ آموزگار، ‹آمو› را جا گذاشته است. شما می توانید با این روش، مصدر فعل ها، اسم ها، صفت ها و قیدهای مصدر دار را به آسانی و سریع بیابید. به نظر شما مصدر این کلمه ها کدام اند؟ آزمایش، آفریده، رفتار، می بینم، دوان دوان، ساختمان، و... آزمودن. آفریدن. رفتن. دیدن. دویدن. ساختن 🟣🟣🟣 هرگاه کلمه ای که بیشتر از یک جزء باشد به جزء مصدر دار آن توجّه کنید. مثلاً به کلمۀ ‹جمع آوری› دقّت کنید از دو جزء جمع و آوری ساخته شده است که جزء دوم آن یعنی ‹آوری› مصدر دار است. که از مصدر ‹آوردن› گرفته شده است. کلمه های زیر از این دسته اند: جلوگیری، از خود گذشتگی، بازدید، دستگیره، فنّاوری، برنامه ریزی، خودرو سازی، سرنشین، روان شناسی ----------------- 🔅🔆🔅🔆             ✳️نکاتی درباره اسم✳️ *اسم: كلمه ای است كه برای ناميدن موجودات یا مفاهیم به كار می رود. مانند: رضا - طراوت - اسب - شیراز - دیو - ذهن *اسم ها از نظر تعداد عبارتند از: 1- مفرد 2- جمع 3- اسم جمع 4- جمع مُکَسَّر اسم مفرد: اسمی كه بدون نشانۀ جمع بيايد و بر بيش از یکی دلالت نكند. مانند: خيابان، دشت، خانه، جنگل و... جمع: اسمی كه بر بيش از یکی دلالت كند و علامت جمع هم داشته باشد. مانند: شب ها، مردان، پسرها، پسران و ... *نكته : در زبان فارسی دو نوع پسوند جمع وجود دارد. 1- ها -> روزها – راه ها 2- ان -> درختان – روزگاران *توجه: تقريبا همۀ اسم ها را با (ها) می‌توان جمع بست. مانند: ميزها - كاغذها بيشتر جانداران را می توان با (ان) جمع بست. مانند: جانوران – گوسفندان *نكته: كلمه هایی كه به (ا) يا (و) ختم می شوند، هنگام جمع بستن با (ان) بين كلمه و (ان) جمع، حرف (ی) اضافه می شود. مانند: آشنا + ان = آشنايان دانشجو + ان = دانشجويان دانا + ان = دانايان جنگجو + ان = جنگجويان *توجه: (ان) هميشه  نشانۀ جمع نيست بلكه كاربردهای مختلفی دارد كه عبارتند از: 1- نشانۀ زمان -> بامدادان–سحرگاهان–بهاران 2- نشانۀ مكان -> گيلان – سپاهان 3- نشانۀ صفت -> گريان–خندان–نالان–دوان 4- نشانۀ جمع -> مردان – اميران – پسران ☀️نشانه‌های جمع عربی: 1- (ات)-> معلومات–امكانات–اطلاعات–آیات 2- (ين)-> معلمين – محصلين – مدرسين 3- (ون)-> انقلابيون – روحانيون – مِلّيّون نکتۀ مهم: جمع بستن واژه های فارسی با نشانه های جمع عربی از نظر نوشتن درست نيست بنابر اين جمع واژه های (پيشنهادات – گزارشات – فرمايشات – آزمايشات – بازرسين) نادرست است. و جمع اين كلمه های فارسی با نشانه های (ها) و (ان) درست هستند. جمع اين كلمات به ترتيب چنين است. (پيشنهادها – گزارش ها – فرمايش ها – آزمايش ها – بازرسان) اسم جمع: اسم جمع اسمی مفرد است بدون نشانۀ جمع اما در مفهوم بر بيش از  یکی دلالت دارد. مانند: قوم، قبيله، گروه، عده، مردم، ملت، طايفه، كاروان، رمه، گله، سپاه، لشكر و ... ✅توجه: اسم جمع، جمع هم بسته می شود. مانند: لشكرها، كاروان ها، مردمان و ... جمع مكسر: اين جمع ویژۂ زبان عربی است و برای خود مفرد هم دارد و برخی از  آنها در زبان فارسی هم كاربُرد دارند. مانند: كتب (كتاب) - مدارس (مدرسه) - آثار (اثر) - نكات (نكته) - اماكن (مكان) - آداب (ادب) - حكّام (حاكم) - اديان (دين) - سوانح (سانحه) - وظايف (وظيفه) - هدايا (هديه) - علوم (علم) - زوايا (زاويه) - شروط (شرط) - علما (عالم) - اعمال (عمل) - فرايض (فريضه ) - قبايل (قبيله) - مجالس (مجلس) - انبيا (نبی) - ادبا (اديب) - اصول (اصل) - حواس (حس) - علل (علت) - اوامر (امر) - صنايع (صنعت) - اشكال (شكل) - تصاوير (تصوير) - عقايد (عقيده) - مذاهب (مذهب) - نوابغ (نابغه) - اُسرا (اسير) - احكام (حكم) - رسوم (رسم)- تماثیل(تمثال) ✍✍✍ نکتۀ مهم: جمع مكسر عربی با نشانه های جمع فارسی همراه نمی شوند، یعنی نبايد بنويسيم: حواس ها، احكام ها، عقايد ها، صنايع ها و ... اما می توان مفرد اين كلمات را با نشانه های جمع فارسی، جمع بست. یعنی می توانيم بنويسيم: حس ها، حكم ها، عقيده ها، صنعت ها و ... 🖌قالب هایِ شعری:✒️ قالب: شکلی است که قافیه به شعر می دهد و بر اساسِ این نامگذاری، شعردارایِ قالب هایِ گوناگون می شود. مانند: 1 ـ مثنوی(دوگانی): شعری است که هر بیتِ آن، دو مصراعِ هم قافیه دارد. به عبارت دیگر، هر بیت قافیه ای جداگانه دارد و مصراع های آن، دو به دو هم قافیه اند. تعداد بیت های قالب مثنوی را، حداقل دو بیت دانسته اند و حداکثری برای آن قایل نشده اند و به جهتِ اینکه تنها قالب شعری است که مصراع هایش دو به دو هم قافیه اند«دوگانه» هم نامیده می شود خاص زبان فارسی است و از قدیمی ترین قالب های شعری است.*مناسب ترین قالب برای بیان داستان ها و مطالب طولانی است. *مناسب ترین قالب برای بیان داستان ها و مطالب طولانی است. از نظر موضوع به 4 دسته تقسیم می شوند: 1 ـ حماسی و تاریخی؛ مانند: شاهنامه فردوسی، اسکندر نامه نظامی گنجه ای 2ـ اخلاقی و تعلیمی؛ مانند: بوستان سعدی 3 ـ عاشقانه و بزمی؛ مانند: خسرو و شیرین، لیلی و مجنون نظامی 4 ـ عارفانه؛ مانند: حدیقه سنایی، مثنوی معنوی مولوی، منطق الطیر عطار نیشابوری شکل قالب  مثنوی: ـــــــــــــــــــــــــــــ *         ـــــــــــــــــــــــــــــــ * ــــــــــــــــــــــــــــــ ×        ـــــــــــــــــــــــــــــــ × ــــــــــــــــــــــــــــــ +       ـــــــــــــــــــــــــــــــ + ـــــــــــــــــــــــــــــ ÷         ـــــــــــــــــــــــــــــ ÷ دو بیتی:  شعری است که از دو بیت تشکیل شده که گاه مصراع سوّم آن قافیه ندارد. *درون مایه و موضوع دوبیتی: عاشقانه وعارفانه *رایج ترین قالب در میان روستاییان است. دو بیتی را در فارسی، ترانه می گویند. شکل قالب  دوبیتی: ــــــــــــــــــــــــــــــ  *     ـــــــــــــــــــــــــــــ * ـــــــــــــــــــــــــــــ         ـــــــــــــــــــــــــــــ * چهار پاره شعری است شامل چند دوبیتی با قافیه های مختلف که از نظر معنی باهم ارتباط دارند چهارپاره معمولاً مصراع‌های زوج هم قافیه‌اند؛ به عبارتی دیگر چهارپاره، دوبیتی‌هایی است با قافیه‌های متفاوت که از نظر معنی با هم ارتباط دارند و فقط مصراع‌های زوج هم قافیه است، وزنش آزاد است و پس از مشروطیت در ایران رواج یافته، درون مایۀ چهارپاره بیشتراجتماعی است. این نوع شعر در روزگار معاصر پدید آمده ست. شعرنیمایی نیمایی ''سبکی از شعر معاصر فارسی است که نخستین نمونه شعر نو در ادبیات فارسی بوده و برآمده از نظریه ادبی [نیما یوشیج] شاعر معاصر ایرانی است. *منظومه‌ای بلند و موزون که در آن مشکل قافیه پس از هر چهار مصراع با یک مصراع آزاد حل شده است. *توجه شاعر به واقعیت‌های ملموس و در عین حال نگرشی عاطفی و شاعرانهٔ او به اشیا. *فرق نگاه شاعر با شاعران گذشته و تازگی و دور بودن آن از تقلید. سجع الهی دلی ده که در کار تو جان بازیم، جانی ده که کار آن جهان سازیم. دانایی ده که از راه نیفتیم. بینایی ده تا در چاه نیفتیم. توفیق ده تا در دین استوار شویم. نگاه دار تا پریشان نشویم. هنگام خواندن این عبارت ها احساس خوبی از نظم و هماهنگی به ما دست می دهد. این به خاطر آن است که نویسنده عمداً در پایان جملات دو به دو واژگانی را آورده است که حرف آخر آنها یکی است این کار تقریبا شبیه به آوردن کلمات قافیه در پایان مصراع های شعر است که به این آرایه سجع گویند. تضمین گاهی شاعران و نویسندگان در ضمن شعر یا نوشته خود مصراع یا بیتی از شعر شاعری دیگر و یا سخنی از نویسنده ای را می آورند به این کار تضمین گفته می شود مانند درس شعر خوانی جلوه ی روی خدا که  محمود کیانوش در شعرش شعر سعدی را به کار برده است واز تضمین استفاده کرده است. هر ورقش دفتری است معرفت کردگار  این شعر سعدی که کیانوش از آن بهره برده است هر گاه شاعر یا نویسنده‌ای، بخشی از نوشته فردی دیگر را در میان اثر خود جای دهد، آن شعر یا نوشته را تضمین نموده‌است. مثال بسم الله الرحمن الرحیم هست کلید در گنج حکیم چه خوش گفت فردوسی پاک زاد که رحمت برآن تربت پاک باد میازار موری که دانه کش است که جان دارد و جان شیرین خوش است این دو بیت بخشی از بوستان سعدی است و سعدی بیتی معروف ازفردوسی را در میان شعر خود عیناً نقل کرده‌است. پروانه ز من، شمع ز من، گل ز من آموخت افروختن و سوختن و جامه دریدن تلمیح (اشاره) هر گاه با شنیدن بیت یه عبارتی به یاد داستان و افسانه، رویدادی تاریخی و مذهبی یا آیه و حدیثی بیفتیم، بدون آنکه آن موضوع مستقیماً تعریف شده باشد، آن بیت یا عبارت دارای آرایه تلمیح است. پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت من چرا ملک جهان را به جویی نفروشم (اشاره به داستان حضرت آدم و رانده شدن او به خاطر خوردن گندم.) ارکان تشبیه تشبیه: یعنی مانند کردن چیزی به چیز دیگر که به جهت داشتن صفت یا صفاتی با هم مشترک باشند. هر تشبیه دارای چهار رکن یا پایه است: ۱- مُشَبَّه( رکن اول): کلمه ای که آن را به کلمه ای دیگر تشبیه می کنیم. ۲- مُشَبَّهٌ به( رکن دوم): کلمه ای که کلمۀ دیگر به آن تشبیه می شود. ۳- ادات تشبیه(رکن چهارم): کلمات یا واژه هایی هستند که نشان دهندۂ پیوند شباهت می باشند و عبارتنداز: همچون، چون، مثل، مانند، به سان، شبیه، نظیر، همانند، به کردار و ... . ۴- وجه شبه(رکن سوم): صفت یا ویژگی مشترک بین مشبه و مشبهٌ به می باشد. (دلیل شباهت) مثال: علی مانند شیر شجاع است. به ترتیب: مشبه (علی)؛ ادات تشبیه(مانند)؛ مشبه به(شیر)؛ وجه شبه(شجاع) اگر تشبیهی ادات تشبیه داشته باشد تشبیه را مُرسَل می‌گویند. ادامه آرایه های ادبی👇 برای شناخت بهتر تشبیه توجه به این نکات لازم است: الف) وجه شبه معمولاً باید در مشبهٌ به بارزتر ومشخص تر باشد (چراغ مثل خورشید می درخشد، نه آنکه: خورشید مثل چراغ) ب) برای فهم یک تشبیه باید به سراغ «مشبهٌ به» رفت که مهم ترین پایه تشبیه است زیرا وجه شبه از آن استنباط می شود. مجاز: به کار رفتن واژه‌ای به جای واژه دیگر مجاز نام دارد. چنین امری ممکن نیست مگر آنکه میان آن دو واژه در خارج از کلام رابطه‌ای بر قرار باشد. آنقدر گرسنه ام که می‌توانم تمام ظرف را بخورم. رابطه‌ای میان دو واژۂ ظرف و غذا در این عبارت است. استعاره: هرگاه واژه‌ای به دلیل شباهتی که با واژه دیگر دارد به جای آن به کار رود استعاره پدید می‌آید. بر کِشته‌های ما جز باران رحمت خود مبار. در این عبارت رحمت خدا به باران مانند شده است. روشن است که در این عبارت، منظور از کِشته‌ها، معنای لفظی آن نیست بلکه مقصود اعمال بندگان است. کنایه: به جملات و عباراتی که منظور نویسنده یا گوینده از بیان آنها، چیزی غیر از معنای ظاهری و لفظی آنهاست، کنایه گوییم. آب از دستش نمی چکد. معنایی لفظی: نمی گذارد قطره‌ای آب از دستش به روی زمین بچکد. معنایی کنایی: هیچ چیزی از او به دیگران نمی‌رسد، خیلی خسیس است. تشخیص(انسان نمایی): هر گاه با نسبت دادن عمل، حالت یا صفتی انسانی به غیر انسان، به آن جلوۂ انسانی ببخشیم، آدم نمایی شکل می‌گیرد. طعنه بر توفان مزن، ایراد بر دریا مگیر  بوسه بگرفتن ز ساحل موج را دیوانه کرد دیوانگی و بوسه گرفتن به موج نسبت داده شده است و طبیعتاً بوسه گرفتن موج، بوسه دادن ساحل را به همراه دارد. پس در مصراع دوم به ساحل و موج حالت و رفتاری انسانی نسبت داده شده است. حس آمیزی: هرگاه موضوعی را که مربوط به یکی از حواس است. به چیزی نسبت دهیم که با آن حس قابل احساس نباشد، آرایۀ حس آمیزی آفریده می‌شود که در زبان روزمره نیز کاربرد دارد. مزه پیروزی را چشید. در این عبارت «مزه» که مربوط به حسّ چشایی است به پیروزی نسبت داده شده است. اما پیروزی با حس چشایی قابل احساس نیست. اقسام شبه جمله: شبه جمله امید و آرزو و دعا: کاش، ای کاش، الهی، انْ شاءَ الله شبه جمله تحسین و تشویق: خوب، آفرین، مرحبا، به به، بارک الله شبه جمله درد و تأسف: آه، واویلا، وای، دریغ، فریاد شبه جمله تعجب: به، وه، اوه، عجب، شگفتا شبه جمله تنبیه و تحذیر: امان، مبادا، زنهار شبه جمله امر: یا الله، بسم الله، خاموش، خفه شبه جمله احترام و قبول: چشم، قربان، ای بچشم شبه جمله جواب و تصدیق: بله، آری، البته، ای، ای والله تلمیح: اشاره به بخشی از رویدادهای تاریخی، اساطیری، مذهبی، حدیث و آیه و... در شعر یا نثر را گویند. مانند اشاره به داستان شیرین و فرهاد در بیت زیر: بیستون کندن فرهاد نه کاری است شگفت شور شیرین به سر هر که فتد کوهکن است آتش که شراب وصل تو نوش کند  از لطف تو سوختن فراموش کند (اشاره به داستان حضرت ابراهیم(ع)) سَمبُل: سمبل را در فارسی 'مظهر' و 'نماد' نیز می گویند. در سمبل مشبهٌ به ذکر می شود. اما در واقع مقصود مشبه است. کبوتر سمبل صلح و دوستی، آب سمبل نور و روشنایی، بهار سمبل جوانی و گل سمبل بهار تمثیل: در واقع به معنای ضرب المثل است. هرگاه در شعری برای تکمیل معنای بیتی از ضرب المثل استفاده شود و یا خودِ بیت در نتیجه استفاده بیش از حد به صورت ضرب المثل در آمده است آرایۀ تمثیل گویند. مثل ها خلاصه و چکیده حکمت تجربی یک قوم و ملت است. تو نیکی می کن و در دجله انداز  که ایزد در بیابانت دهد باز 'سعدی' هرگه که دل به عشق دهی، خوش دمی بود در کار خیز حاجت هیچ استخاره نیست 'حافظ' نابرده رنج گنج میسر نمی شود مزدآن گرفت جان برادر که کارکرد 'سعدی' مبالغه: چیزی را بیش از حدّ واقعی آن نشان دادن، مبالغه است، که موجب زیبایی شعر و نثر می شود. اغراق مناسب ترین اسباب برای تصویر یک دنیای حماسی است. بنابراین در شاهنامه بسیار از آن استفاده شده است. از نازکی آزار رساند بدنش را 'سعدی' شود کوه آهن چو دریای آب  اگر بشنود نام افراسیاب تضاد یا طباق: آوردن دو کلمه با معنی متضاد است، در سخن برای ایجاد زیبایی و لطافت. گفتی به غمم بنشین یا از سر جان برخیز فرمان برمت جانا بنشینم و برخیزم از ظلمت خود رهایی با نور خود آشناییم ده ادامه آرایه ها👇 انواع لحن ها 1- لحن ستایشی: ستایش مخصوص خداست و شاعر یا نویسنده در آن خداوند را به خاطر الطاف بی نظیرش می ستاید. خواننده باید خود را موجودی بداند که تسلیم او و شاکر بخشش های اوست. مثال: آفرین، جان آفرین پاک را آن که جان بخشید و ایمان خاک را آسمان چون خیمه ای بر پای کرد بی ستون کرد و زمینش جای کرد (عطار) 2- لحن مدح: مدح نوشته ای در بارۂ انسان است که شاعر، با کوچکتر دانستن خود در مقابل ممدوح، به بیان آن می پرازد. فرقش با ستایش در این است که در ستایش، شاعر یا نویسنده آزادانه تر می تواند حرف خود را بزند امّا در مدح، به ویژه مدح حاکمان، این کار امکان پذیر نیست. انواع مدح: مدح بزرگان دینی و مذهبی محمّد کآفرینش هست خاکش هزاران آفرین بر جان پاکش چراغ افروز چشم اهل بینش طراز کارگاه آفرینش (نظامی) مدح سلاطین و حاکمان آیا شنیده هنرهای خسروان عجم بیا ز خسرو خاور عیان ببین تو هنر ... در این جهان که تواند چو شاه بود به کدام خار بود چون صنوبر و عرعر (فلاح) مدح افرادی بزرگ که خدمتی به جامعه یا شخصی کرده اند. «آفرین بر روان فردوسی آن همایون نهاد فرخنده او نه استاد بود و ما شاگرد او خداوند بود و ما بنده» (انوری) 3- لحن خاطره: داستان یا اتفاقی است که در خاطر باقی می ماند و آنقدر برای نویسنده اهمّیّت داشته که آنرا نوشته است.خوانندۂ خاطره باید آنرا به شیوه ای بخواند که گویی ماجرا برای خودش اتّفاق افتاده است. انواع خاطره: خاطرات بد، خوش، عجیب، اوّلین آشنایی ها و برخوردها با اشیا و افراد و... 4- لحن حماسی: حماسه به معنای داستان دلاوری و شجاعت است. کسیکه شعر حماسی را می خواند باید به گونه ای بخواند که آنرا به شنونده منتقل کند، پس لحن حماسی، لحنی کوبنده و استوار است. مثال: «به مغز پَشَنگ اندرآمد شتاب چو دید آن سهی قدّ افراسیاب (فردوسی) 5- لحن داستانی–روایی: حکایت، تعریف کردن صمیمانۀ داستانی کوتاه با آهنگی نرم و ملایم است به گونه ای که شنونده یا از آن پند بگیرد یا تحت تأثیر قرار بگیرد. حکایات معمولاً با عباراتی نظیر'آورده اند که ...'،'یکی را شنیدم ...'،'روزی ...'، ' شنیدم ...'' نقل است که ...'،' یکی بود، یکی نبود' مثال: «یک روز به وقت نیم روزان شد پیش شبان، ز درد سوزان»(فتوحی) «شنیدم که خروسی بود جهان دیده ...» (وراوینی) 6- لحن تعلیمی: این لحن به لحن اندرزی نیز موسوم است، تلاش می کند با گویشی آرام در دل شنونده نفوذ کرده و نکات مهمّ خوب زیستن را به مخاطب خود القا کند. در ایران این گونه نوشته بیشتر برای پندو اندرز به کار می رود. مثال: «زخاک آفریدت خداوند پاک پس ای بنده !افتادگی کن چو خاک حریص و جهان سوز و سرکش مباش ز خاک آفریدت، آتش مباش»(سعدی) 7- لحن تَغَزُّلی: شعرتغزّلی شعری است که با احساسات و عواطف انسان سر وکار دارد.شاعر احساسات خود را در قالب اشعار منتشر می کند و این احساسات می توانند حالات مختلفی را به خود بگیرد. سروده ها ممکن است از روی شادی سروده شده باشند یا از روی غم، به خاطر وصال و رسیدن به یار نوشته شده باشند یا ناشی از فراق یار. مثال: «شب عاشقان بی دل چه شبی دراز باشد! تو بیا کز اوّل شب در صبـح باز باشد عجب است اگر توانم زمحبّت گریزم به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد»( سعدی) 8- لحن مناجات: مناجات به معنی راز و نیاز و نیایش با خداوند است. انسان در این زمان خود را بسیار کوچک فرض کرده، آنچه را که در حضور دیگران نمی تواند بیان کند، با آه و زاری یا شکر و سپاس بیان می کند. از خدا می خواهد که عاقبت به خیرش کند. لحن مناجات آکنده از عاطفه و احساس و بیانگر حالت فروتنی و خاکساری بنده است. مثال: «خداوندگارا نظر کن به جود که جرم آمد از بندگان در وجود گناه آید از بندۂ خاکسار به امّید عفو خداوندگار (مولوی) 9- لحن گفت و گو( مناظره، پرسش و پاسخ) مناظره: یعنی رقابت کردن با یکدیگر در بحث و گفت و گو یا پرسش و پاسخ است. لحن پرسش کننده معمولاً تند و محکم، به دور از خردگرایی و همراه با فخر فروشی است. در حالی که لحن پاسخ دهنده همواره آرام و متین و توأم با خرد است. مثال: «نخستین بار گفتش کز کجایی؟ بگفت از دار ملک آشنایی بگفت آنجا به صنعت در چه کوشند؟      بگفت اَندُه خرند و جان فروشند»(نظامی) رجز خوانی: که هر دو نفر به شرح دلاوری ها و نژاد و افتخارات خود با لحنی حماسی می پردازند. مانند: رستم و اسفندیار 10- لحن طنز: بیشتر در قالب حکایت خود نمایی می کند. طنزها معمولاً در پایان خود به نتیجه می رسند وخواننده را تحت تأثیر قرار می دهند و می خنداند. مثال:«وای وای! الهی رودت ببره! حوصله ام سر رفت...»(دهخدا) 🔷تشخیص ترکیب اضافی از ترکیب وصفی🔷 گاه می‌توان با بعضی از شیوه‌ها ترکیبات وصفی و اضافی را شناخت برای مثال، ۱- میان اجزای ترکیب وصفی می‌توان «ی» یا «بسیار» افزود. خانه‌ی زیبا -> خانه‌ای زیبا و خانه‌ی بسیار زیبا ۲- یا می‌توان کسره را حذف کرد و در پایان ترکیب «است» اضافه کرد تا جملۀ اسمیه حاصل شود: خانۀ زیبا -> خانه زیبا است. ۳- در پایان ترکیب وصفی «تر» بیفزاییم؛ خانۀ زیبا -> خانۀ زیباتر 4- در پایان ترکیب وصفی«ترین» بیفزاییم: خانۀ زیبا -> زیباترین خانه 5- بخش دوم ترکیب وصفی قابل تکرار است. درختِ سبزِ سبز 5- بین مضاف و مضافٌ الیه «این»، «آن»، «همین»، «همان»، «کدام» بیاوریم. کلیدِ این باغ، کلیدِ آن باغ، کلیدِ همین باغ، کلیدِ همان باغ، کلیدِ کدام باغ 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 حالا به سوالات زیر هم جواب دهید:(اجزای جمله) اجزای خواسته شده را در جملات  زیر مشخّص کنید. چشمه های خروشان تو را می شناسند. نهاد کدام است؟ تو می شناسند چشمه های خروشان  هم نشین نیک بهتر از تنهایی است. مسند کدام است؟ هم نشین نیک  بهتر از تنهایی  هم نشین آفرینش همه تنبیه خداوند دل است . نهاد کدام است آفرینش  است  خداوند دل  نوجوانی تولّد دوباره ی انسان است. گزاره کدام است؟ است  تولّد دوباره ی انسان است نوجوانی مپیچ از ره راست بر راه کج. فعل کدام است؟ ره راست  مپیچ   بر  موش بندها ببرید. مفعول کدام است؟  بندها موش  ببرید گلزار زعیش لاله باران شد. مسند کدام است؟ شد لاله باران گلزار دل بی علم چشم بی نور است. نهاد کدام است؟ چشم بی علم دل بی علم سوگند دروغ عمر و اساس زندگی زود با خلل کند. مفعول کدام است؟  سوگند دروغ عمر و اساس زندگی  با خلل کند سوگند دروغ عمر و اساس زندگی زود با خلل کند. گزاره کدام است؟  عمر و اساس زندگی زود با خلل کند سوگند دروغ با خلل کند 🛑گروه اسمی، هسته و وابسته‌ها 🔺برای تشخیص گروه اسمی و هسته و وابسته‌های آن در هر جمله، ابتدا باید اجزا و ارکان هر جمله (نقش‌های دستوری) را مشخص کنیم.  🔺هر جمله ارکان و اجزایی دارد که عبارتند از: نهاد، مفعول، مسند، متمم، منادا، قید و فعل. مثال: برادرِ علی فوتبال را دوست دارد.  برادرِ علی: نهاد فوتبال: مفعول دوست دارد: فعل 🔺هریک از نقش‌های جمله را می‌توان با یک گروه اسمی پر کرد، ‌به‌جز فعل که با گروه فعلی پر می‌شود. بر این اساس جملهٔ بالا دو گروه اسمی و یک گروه فعلی دارد. 🔺پس برای تعیین تعداد گروه‌های اسمی و فعلی هر جمله باید ابتدا نقش اجزای جمله را تعیین کنیم.   مثال: مهرناز نوازندهٔ تار است. مهرناز: نهاد نوازندهٔ تار: مسند است: فعل 🔺بنابراین به تعداد نقش‌های جمله، گروه داریم و همهٔ گروه‌ها اسمی هستند به جز فعل. 🔺ما در دورهٔ متوسطهٔ اول فقط با گروه اسمی کار داریم. هر گروه اسمی از یک هسته و یک یا چند وابسته تشکیل می‌شود. بودنِ هسته در گروه اسمی اجباری است، اما بودنِ وابسته‌ها اختیاری‌ است. برای نمونه در گروه اسمی «نوازندهٔ تار» در مثال قبل، «نوازنده» هسته است و «تار» وابسته. 🔺اگر در یک گروه اسمی تنها یک کلمه آمده باشد، آن کلمه خودش هسته است و دیگر وابسته نداریم. برای نمونه «مهرناز» در مثال قبل به تنهایی در جایگاه نهادی قرار گرفته و هسته است و وابسته‌ای هم ندارد. 🔺راه‌های تشخیص هسته: 1⃣اولین کلمه‌ای که در گروه اسمی کسره بگیرد هسته است: مثال: دفترِ زیبایِ احمد.  «دفتر» هسته است چون اولین کلمه‌ای است که کسره گرفته است. 2⃣ اگر در گروه اسمی هیچ کلمه‌ای کسره نگرفته باشد، آخرین کلمهٔ گروه اسمی هسته است. مثال: آن دو کتاب «کتاب» هسته است، چون در این گروه اسمی هیچ کلمه‌ای کسره ندارد و در نتیجه آخرین کلمه هسته است. انواع وابسته‌ها: ۱) وابسته‌های پیشین ۲) وابسته‌های پسین 🛑وابسته‌های پیشین: وابسته‌هایی که پیش از هسته می‌آیند. مثال: آن دو کتاب وابسته‌های پسین: وابسته‌هایی که پس از هسته می‌آیند. مثال: دفترِ زیبایِ احمد انواع وابسته‌های پیشین:  1⃣صفت اشاره: آن، این، همان، همین مثال: آن کتاب، همین امروز 2⃣صفت شمارشی:  الف) صفت شمارشی اصلی: یک، دو، سه و... مثال: دو کتاب، شش دفتر. ب)صفت شمارشی ترتیبی (ــُ مین):  مثال: دومین روز، صدمین سالگرد 3⃣صفت پرسشی: کدام، چه، چند مثال: چند کتاب؟ کدام دفتر؟ چه سالی؟ 4⃣صفت تعجبی: عجب، چه مثال: عجب قدرتی! چه هوایی! نکته: «چه» هم می‌تواند صفت پرسشی باشد و هم صفت تعجبی، راه تشخیص آن این است که ببینیم در پایان جمله چه علامتی آمده است، اگر علامت پرسش آمده باشد، صفت پرسشی و اگر علامت تعجب آمده باشد، صفت تعجبی است. چه روزی! چه روزی؟ در گفتار هم لحن گوینده این دو را از هم متمایز می‌کند. 5⃣صفت مبهم: هر، همه، هیچ، فلان، بهمان، بعضی، برخی، خیلی، چند مثال: هر کتابی، فلان مغازه، چند مداد نکته: «چند» هم می‌تواند صفت پرسشی باشد و هم مبهم، راه تشخیص آن این است که ببینیم در پایان جمله چه علامتی آمده است، اگر علامت پرسش آمده باشد، صفت پرسشی و اگر نقطه آمده باشد، صفت مبهم است. چند کتاب خریدم. چند کتاب خریدم؟ در گفتار هم لحن گوینده این دو را از هم متمایز می‌کند. نکته: «همه» اگر کسره بگیرد، هسته است و دیگر وابسته نیست. مثال: همهٔ بچه‌های کلاس «همه» هسته است، چون اولین کلمهٔ گروه اسمی است که کسره دارد. 6⃣صفت برترین (عالی): زیباترین فیلم، باهوش‌ترین دانش‌آموز. 🛑انواع وابسته‌های پسین:  1⃣صفت بیانی: کتابِ خوب، مداد زیبا 2⃣مضاف‌الیه: کتابِ علی، دستِ او. 3⃣صفت برتر (تفضیلی): کتاب خوب‌تر، هوایه گرم‌تر 4⃣صفت شمارشی ترتیبی (ــُ م): ردیف دوم، سال چهلم  نکته:  اگر وابسته‌ای به‌تنهایی در جمله یک نقش را بر عهده بگیرد و در کنار هسته نیاید، خودش هسته محسوب می‌شود و دیگر وابسته نیست. مثال: ۱) آن را بیاور. ۲) دومین را خواسته بودم. «آن»: نقش مفعول را دارد و چون به‌تنهایی این نقش را پر کرده، هسته است. «دومین»: نقش مفعول را دارد و چون به‌تنهایی این نقش را پر کرده، هسته است. ✍✍✍✍✍ دانش آموزان گرامی متن زیر را بعد از مطالعه در دفتر بنویسید و تمرین کنید و تا هفته آینده حفظ کنید درس هشتم: آزادگی صفحۀ ۵۹ درس هشتم: آزادگی( لحن شعر تعلیمی و روایی و به شیوه داستانی خوانده می شود) قالب شعر: مثنوی( شعری که هر بیت قافیه جداگانه و مخصوص به خود دارد. و برای سرودن منظومه های بلند استفاده می شود چون دست شاعر در آوردن مثنوی باز است.) معرفی 🌺 عبدالرحمان جامی هفت اثر مثنوی معروف «هفت اورنگ» دارد که به تقلید از مثنوی‌های نظامی گنجه‌ای است. به نام‌های: سلسلةالذهب، سلامان و ابسال، تحفة‌الاحرار، سبحة‌الابرار، یوسف و زلیخا، لیلی و مجنون، خردنامه اسکندری داستان «حکایت پیر خارکش» در مثنوی «سبحه الابرار» به نظم درآمده است. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 معانی لغات درس: خارکش: حمّال خار، خارکن ،هیزم فروش دَلق: نوعی لباس پشمی زِبر که فقیران می‌پوشند درشت: زِبر، خشن پشته: توده فرازنده: برپا کننده نوازنده: نوازش کننده رُخَم: صورتم بُگشادی: باز کردی عزّت: ارجمندی، مقام حدّ: مرز، لیاقت، شایستگی ثنا: ستایش کردن سفتن: سوراخ کردن مغرور: خود بینی شکرگزاریش: تشکر کردن او خِرِف: کم عقل بالین: بالش زین سان: این چنین دولت: اقبال، خوشبختی خواری: پستی زین: از این فلان: بَهمان، اشاره به شخص نامعلوم خَس: شخص پست و فرومایه چاشت: یک قسمت از چهار قسمت روز که در آن چیزی بخورند افتادگی: ناتوانی عزّ: سربلندی، عزت نَژند: غمگین آزادگی: جوانمردی 🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟 معنی و آرایه های درس هشتم ۱- شخص پیری لباس پشمی خشنی پوشیده بود و کوله باری از خار را با خود حمل می‌کرد. آرایه ادبی:پشت و پشته / جناس خارکش و خار و پشته / مراعت نظیر نکات دستوری: خارکش پیر ترکیب وصفی مقلوب/ دلق درشت ترکیب وصفی ۲- پیرمرد باهر قدمی که برمی‌داشت خدا را شکر می‌کرد نکته ادبی: دانه شکر تشبیه( شکر گزاری مانند دانه کاشتن) قدم و قدم / تکرار نکته دستوری: لنگ لنگان قید حالت ۳- ای خدایی که این روزگار و آسمان را برافراشته‌ای و ای کسی که آرامش دهندۀ دلهای غمگین هستی نکته دستوری:کای ( مخفف که ای) چرخ بلند : ترکیب وصفی دل های نژند : ترکیب وصفی ۴- خدایا،وقتی که ازسر تا پای خود را نگاه می‌کنم می‌بینم که همه گونه لطفی در حقم کرده‌ای نکات ادبی:از جیب تا دامن نظر کردن: کنایه از به احوالات خودت نظر کن نکات دستوری : از / تا / با( حرف اضافه) جیب و دامن و من ( متمم) ۵-خدایا، خوشبختی و سعادت را در مقابل چشمان من قرار داده‌ای و ارجمندی و بزرگی را مانند تاج بر سر من نهادی. آرایه های ادبی: تاج عزت اضافه ی تشبیهی. تاج عزت به سر نهادن کنایه ازبزگ و گرامی داشتن تاج و سر: مراعات نظیر نکات دستوری: رخم= رخ ِ من ( ضمیر متصل شخصی نقش مضاف الیه ) سرم ( سر ِ من) ( م )ضمیر متصل شخصی نقش مضاف الیه) ۶- خدایا ،من در حدی نیستم که بتوانم از عهدۀ شکرگزاری و سپاس‌های تو برآیم نکات ادبی: گوهر شکر :اضافه تشبیهی گوهر شکر سفتن کنایه از سپاسگزاری نکات دستوری: ثنایت ( ت) ضمیر متصل شخصی و مضاف الیه عطایت ( ت) صمیر شخصی متصل و مضاف الیه ۷- نوجوانی در حالی که غرق در خیالات جوانی، (اسب غرور را می‌راند) مغرور بود، به پیرمرد نزدیک شد نکات ادبی:نوجوان و جوان: مراعات نظیر رخش پندار: اضافه ی تشبیهی واج آرایی ( ن/ ر) نکات دستوری: همی راند: ماضی استمراری . ۸- جوان ستایش پیرمرد را شنید و به او گفت: ای پیر کودن( نادان) خاموش شو. نکات ادبی: خاموش شدن : کنایه از ساکت شدن واج آرایی حرف (ش) نکات دستوری: ش)در شکر گزاریش ضمیر متصّل شخصی و نقش مضاف الیه پیر خرف ( ترکیب وصفی) ۹-تو خار بر پشت نهاده‌ای و به سختی راه می‌روی! بخت و اقبال و عزتت کدام است؟ نکات ادبی:عزیزی و دولت ( مراعات نظیر) نکات دستوری: ( ت) ضمیر شخصی متصل در دولتت و عزیزیت نقش مضاف الیه ۱۰- تو عمرت را در خارکشی به سر برده‌ای و هنوز تفاوت خواری و سربلندی را نمی‌دانی (زندگی را تلف کرده ای و بیهوده گذرانده ای) نکات ادبی: عزت و خواری ( تضاد) عمر باختن کنایه از هدر دادن و نابود کردن عمر نکات دستوری: عزت و عمر ( مفعول) ۱۱- پیر گفت چه سربلندی ازاین بهتر که محتاج به کسی مانند تو نیستم . نکات ادبی:بر در تو بالین نه : کنایه از محتاج بودن. نکات دستوری: به ( بهتر) نقش مسند ۱۲-که ای فلانی به من صبحانه یا شام بده و یا نان و آبی بده که بخورم نکات ادبی:چاشت / شام / نان / آب/ خورم و آشامم( مراعات نظیر) ۱۳- خدا را شکر می‌گویم که مرا خوار و ذلیل نساخت و به شخصی پستی چون تو گرفتار نکرد. نکات ادبی:جوان به خس تشبیه شده است. خوار و خس ( مراعات نظیر) نکات دستوری: من را ( مرا) خسی ( متمم) چون ( حرف اضافه) تو ( متمم) ۱۴- با وجود فقر و نداری خداوند به من آزادی و آزادگی بخشید. نکات ادبی:آزادی و آزادگی ( جناس) نکته دستوری: عز آزادگی ( ترکیب اضافی) ( م) در افتادگی ام/ ضمیر متصل شخصی نقش مضاف الیه). ( م) در آزادگی ام/ ضمیر متصل شخصی/نقش متمم) خودارزیابی صفحۀ ۶۱ ۱. از نظر پیر خارکش، عزّت و آزادگی چیست؟ قانع بودن و محتاج دیگران نبودن، خوارنشدن در مقابل دیگران. ۲. باتوجه به شعر شخصیت پیر و جوان را با هم مقایسه کنید. جوان مغرور و پرادعا، پیر فروتن و بی‌ادعا. جوان زیاده خواه ولی پیر قانع. جوان ارزش و سعادت را در ثروت و قدرت می‌دید امّا پیر ارزش‌ها را در قانع بودن و بی‌نیازی نسبت به دیگران می‌دید. ۳. چگونه می‌توان به عزّت آزادگی رسید؟ باید ابتدا فکر خود را تغییر داد. زندگی انسان‌ها در گرو فکر آنهاست یعنی ما آنچنان که فکر می‌کنیم زندگی می‌کنیم. کوشا، قانع، شکرگزار و فروتن بود و طمع نداشت. ۴. شعر این درس به چه شیوه‌ای خوانده می‌شود؟ به شیوۀ داستانی. به‌طوری که شنونده به شنیدن ادامۀ آن مشتاق باشد. دانش ادبی صفحۀ ۶۱ مثنوی (دوتایی) مثنوی یا دوتایی شعری است که در هر بیت مصراع اوّل با مصراع دوم هم قافیه است و در بیت بعدی قافیه عوض می‌شود. ×........‌‌‌‌‌.........      × ................ +..............‌‌.‌..      + ................ ♤................     ♤ ............... ◇................    ◇ ................ ... تا آخر شعر به همین ترتیب مثنوی بیشتر برای بیان داستان‌ها به کار می‌رود. مهم‌ترین مثنوی‌های فارسی: شاهنامۀ فردوسی، بوستان سعدی، مثنوی معنوی از مولوی، لیلی و مجنون از نظامی پاسخ فعالیت‌های نوشتاری ۶۲ ۱. در بالا آمده ۲. معنی دولت امروزه حکومت و هیات وزرا است ولی در گذشته به معنی اقبال و نیک‌بختی بود. ۳. شامم، آشامم- خوار، گرفتار- افتادگی، آزادگی ۴. دست نیاز سوی کسی دراز نکردن نکته برخی کلمات به دو شکل به کار می‌روند؛ نظیر 《خرف، خرفت》یا 《خورش، خورشت. هنگام نوشتن املا، لازم است به نحوۀ تلفظ گویندۀ این گونه کلمات توجه کافی داشته باشیم. ✏️✏️✏️✏️🖌🖌🖌🖌🖌✒️✒️✒️🖋🖋 حکایت خودشناسی صفحه ۵۸ تاریخ ادبیات: کتاب«اَسرارالتوحید» در مورد فرد عارفی به نام«شیخ ابوسعید ابوالخیر» می‌باشد، نوه شیخ ابوسعید یعنی «محمد بن منوّر»،در قرن ۶ هجری قمری، این کتاب را نوشت. تحلیل محتوایی و ساختاری: محتوای این حکایت به مغرور نشدن در زندگی اشاره دارد. یعنی چنانچه زندگی روی خوشی به ما نشان داد و نعمت‌های الهی به سوی ما سرازیر شدند، مغرور نشویم، شاکر صاحب اصلی آن نعمت‌ها باشیم و همواره به خاطر داشته باشیم که از کجا به کجا رسیده‌ایم. نثر این درس، ساده است و واژگان کهنه و قدیمی مثل: جولاهه، جولاهگان را به کار برده است. همچنین از ترکیبهایی استفاده کرده که امروزه تحول معنایی یافته‌اند. مثلاً در این متن، به غلط نیفتم، به معنی به اشتباه نکردن است در حالیکه امروزه به غلط‌افتادن(به غلط کاری افتادن) به معنی عذرخواهی کردن، رایج است. نکته دیگر، استفاده از واژه‌های مخففی مانند: برون(بیرون)، بدان(به آن) می‌باشد. به علاوه فعل(شد) به معنای(رفت) و کاربرد ماضی استمراری کهن(آمدی) به جای(می‌آمد) و حرف(را) در معنای حرف اضافه(به) و فعلهای پیشوندی(در شدن)است. معنی حکایت زمانی یک بافنده به مقام وزارت رسیده بود. هرروز صبح برمی‌خاست و کلید را برمی‌داشت و درِ اتاق را بازمی‌کرد و تنها در آنجا می‌رفت و یک ساعتی در آنجا می‌ماند. سپس بیرون می‌آمد و به نزد پادشاه می‌رفت. به پادشاه خبر دادند که او چه کاری انجام می‌دهد. پادشاه به این فکر افتاد که در آن خانه چیست؟ روزی ناگهان به دنبال وزیر وارد آن خانه شد. گودالی مانند گودال بافندگان در آن خانه دید. دید وزیر پایش را در آن گودال فروکرده. پادشاه به او گفت که این چیست؟ وزیر گفت ای پادشاه، این همه خوشبختی که من دارم همه از طرف پادشاه است. من گذشتۀ خود را فراموش نکرده‌ام که این(بافنده) بودم. هرروز زندگی گذشتۀ خود را یادآوری می‌کنم تا مغرور نشوم. پادشاه انگشتری (نگین پادشاهی) بیرون آورد و گفت بگیر و در انگشت کن. تا اکنون وزیر بودی؟ از الآن پادشاهی! معنی واژه‌ها و نکات دستوری جولاهه: بافنده بامداد: صبح برخاستی: برمی‌خاست، بلند می‌شد در آنجا شدی: به آنجا وارد می‌شد ساعتی: یک ساعت بودی:می ماند برون آمدی: بیرون می‌آمد نزدیکِ: پیشِ امیر را: به امیر خاطر به آن شد: به فکرش افتاد در پسِ: به دنبالِ در شد: وارد شد،رفت چنان که جولاهگان را باشد: آنگونه که لازمه شغل بافندگان است دولت: خوشبختی مرا هست: دارم ابتدای خویش: گذشته خود به غلط نیفتم: اشتباه نکنم اکنون امیری: اکنون امیر هستی

سوالات مشابه